انسانهایی که یک دوست واحد دارند که میتوانند دربارهی هرچیزی که دوست دارند با او صحبت کنند خوشبختاند . فکر میکنم برای خوشبختی همین رکن کافیست. مرا ببین! ندارم. من هزاران دوست ناواحد دارم که هیچ کدامشان شبیه دیگری نیست. هیچ کدامشان شبیه من نیستند. تو در جمعهای دوستانهی من از تعدد و تنوع و تکثر دوستانم شگفتزده شدهای و هی با خودت فکر کردهای پس چرا مادرم این شکلی نیست. دلیلش همین است. خالهات دوست واحد ندارد. فرصت داشتن دوست واحد نداشت. دائما در حال تغییر وضعیت بوده و نتیجهاش همین شده. من در نه روز مانده به تمام شدن عدد 25 برای همیشه در زندگیام نمیتوانم بگویم دوست صمیمیام کیست. چون ندارم و دارم. چون از تعدد دوستی و دوستیهایی که به هیچ درد هم نمیخوریم در مسائلی رنج میبرم. دوست واحد داشته باش. اگر توانستی ت انقدر صمیمی باشی که از هر دری حرف بزنی باش. با پدرت، با هرکسی. تو زمانی که جای این روزهای من قرار بگیری من پنجاه و یک ساله شدهام. چقدر دور.چقدر دور. چقدر دور.
فکر آمدنت دارد وسوسهام میکند یک سال دیگر هم بیخیال رفتن از این مملکت بشوم. بنشینم و تو را نگاه کنم.
به یاد این روزهای من گوش کن.
درباره این سایت